در حوالی این روزها

ساخت وبلاگ

هوالمحبوب


15 شهریور السا جان به دنیا اومدن. به دنیا اومدنشون علاوه بر اینکه کلی انرزی تو وجود هممونآورد؛ کلی هم گرفتاری و سرشلوغی با خودش به همراه داشت. خب قطعا می دونید که نگهداری از نوزاد تازه به دنیا آومده و مادرش چقدر سخته. حالا به این ها اضافه کنید ایلیای 22 ماهه رو که خودش هم نیاز به مراقبت داره هم نیاز به توجه و هم به شدت باید مراقبش بود که به السا حسودی نکنه و اذیتش نکنه. در کنار همه ی اینها مهمون های عزیز یکه از روز چهارم اومدن به عیادت نی نی جان و مامانش هم که دیگه جای خود دارد.

کلا از 15 شهریور تا همین لحظه که دارم مینویسم خیل یکم خونه بودم و نود درصد روز و شبم تو خونه ی خواهر بزرگه گذشته. خدا رو شکر که تا اینجا همه چیز رو به راهه و همه در سلامتی کامل به سر میبرن.

چند روز قبل از دنیا اومدن السا، خبر قبولی دوستم الی در آزمون دکتر یخیلی خوشحالم کرد. فک میکنم اگر خودم قبول می شدم اینقدر ذوق نداشتم. روز شنبه هم قراره باهاش برم سر کلاس. چون همون دانشگاهی قبول شده که من کارشناسی ام رو اونجا خوندم و کلی خاطره ی ناب از استاداش و محیط داشنگاه دارم.

نوشتن رو بدجوری کنار گذاشتم و این داره اذیتم میکنه. خیلی از کتابهایی که قرار بود تابستون خونده بشن هنوز روی میزم تلمبار شدن و فهرست دعاها و نذر و نیازهام داره سر به فلک میزنه. این تابستون به سرعت برق و باد طی شد و من تقریبا حس تعطیل بودن رو مگر در مواقعی که یاد بی پول یمی افتادم حس نکردم!

بی پول یخیلی چیز بدیه امیدوارم دیگه دچار چنین بحرانی نشم! چیزی که همیشه دم مهرماه از خدا میخوام ولی ولخرجی زیادم نمیذاره ذخیره ی مالی ام، بیشتر از مرداد دوام بیاره!


بوی پاییزم داره میاد و مست میکنه آدمو. شوق زیادی توی رگ هام دویده برای بازگشایی مدرسه و رفتن به سراغ عشق اول و آخرم.
خلاصه که همه چی خوبه ملالی نیست جز بی پولی)



خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : حوالی,روزها, نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 171 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 4:58