هوالمحبوب
وسط گریههای امشب پنل رو باز کردم که بنویسم نشد. هرچی زور زدم که بشه، نشد. جلسه پونزدهم بود و پنج جلسه تا پایان دوره مونده. میخوام بزنم زیر میز و دیگه ادامه ندم. یا کلاس رو برم و دیگه ارائه ندم. از خفت کشیدن خستهام. از واو خفیفی که نمیدونم از کجا سر و کلهاش پیدا میشه خستهام.
امروز سی و پنج سال و سه ماه و سیزده روزهام و اینجا سه هزار و پانزده روزه است
و عمیقا دلم میخواهد سی و پنج سال و سه ماه و چهارده روزگی خودم و سه هزار و شانزده روزگی وبلاگم را نبینم.
خاطره سازی ممنوع...برچسب : نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 52