مشهد نامه

ساخت وبلاگ

هوالمحبوب

تا جایی که یادم میاد همیشه عاشق مشهد و امام رضا و حال خوب این سفر بودم. و قبل از این سه بار قسمت شده بود برم مشهد. هر سه بارش رو هم از طریق دانشگاه و با دوستان دانشگاهی ام رفته بودم. آخرین بار آبان سال 89 بود که با چهار تا از بهترین دوستام رفته بودم و بهترین خاطره ی سفر برام رقم خورده بود.


اون سال توی هتل پردیس اقامت داشتیم و روز و شبمون رو توی حرم میگذروندیم و کلی حال خوب نصیب مون شد. چندین ماه بود که به خاطر اوضاع خراب روحی آرزوی مشهد داشتم ولی هیچ رقمه امکانش نبود که خانوادگی بریم. تنهایی هم دل سفر کردن نداشتم و موقعیت سفر دوستانه هم دیگه جور نبود چون دانشگاهی در کار نبود. یه شب که توی گروه مون با بچه ها حرف می زدیم خیلی یهویی الی گفت که از طرف شرکت دارن می فرستنش مشهد و هتل رو هم براش رزو کردن، یک آن فوران اشک بود و غلیان احساس و دیگه نفهمیدم چیزی. فقط از ته دل خواستم که منم قسمتم بشه. تا اینکه الی گفت که برای یه نفر هم جا دارن و اگه دوست داشته باشم میتونم باهاشون برم. اونها خانوداگی عازم بودن یعنی مادر و خواهرش هم همراهش بودن. چیزی که از خدا می خواستم و در عرض چند روز برآورده شده بود. مرخصی گرفتم و با همدیگه راهی شدیم. خدا همه چی رو فراهم کرده بود. یه سفر هیجان انگیز با قطار. یه سفر با آدم هایی که بهم خوش میگذشت. بعد 23 ساعت رسیدیم مشهد. هتل مون یکم با حرم فاصله داشت ولی جای دنج و راحتی بود. در واقع سوئیت هفت نفره ای بود که ما چهار نفر توش حسابی خوش گذروندیم:)

مامان الی مث همه ی مامانا خیلی نگران و دلواپسه. همش نگران بود توی حرم گم بشیم و نتونیم پیداش کنیم:) مدام حواسش بهمون بود و دست یکی مون رو تو دستش می گرفت و دنبال مون میومد. حرم اونقدر شلوغ بود که برای نفس کشیدن هم مجالی نبود ولی ما اونقدر پیگیر امام رضا بودیم که آخرش تونستیم یه زیارت حسابی بکنیم. غذای امام رضام نصیب مون شد و برای حاجت روایی همه دعا کردیم.

توی این سفر تنها چیزی که از خدا خواستم آرامش قلبی بود. برای خودم و برای تک تک آدم هایی که می شناختم. برای شفای همه ی مریض ها مخصوصا برای مامان گلاره ی عزیز، برای گمشده ها مخصوصا برای مژده ی عزیزم که خیلی وقته گم شده توی این روزگار وانفسا. برای حال خوب همهمون. دلم حسابی باز شد و وقتی بر میگشتم دیگه اون آدم قبل نبودم. انگار یه خون تازه ای تو رگ هام جریان داشت. یه روح تازه ای در من دمیده شده بود. یه انرژی مضاعف که خیلی وقت بود منتظرش بودم. امیدوارم تمام اون چیزی که عهد کردم رو به نحو احسن انجام بدم و لیاقت دوباره دیدن حرم اقا رو به زودی پیدا کنم.

خاطره سازی ممنوع...
ما را در سایت خاطره سازی ممنوع دنبال می کنید

برچسب : مشهد,نامه, نویسنده : 6zemzemehayetanhayea بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 6 شهريور 1396 ساعت: 14:34